رادينرادين، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

دوست داشتنی ترینم

یک ماه تا 2 سالگی

1391/7/4 10:14
نویسنده : بهناز
405 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم دیگه داره بزرگ می شه .دیگه داره ٢ سالش می شه و این بزرگ شدن رو به چشم می شه دید و همین علتی می شه که من هر روز بیشتر و بیشتر عاشق خدا می شم و شاکر هستم.

و اما پسرک خانه ما در این یک ماه و اندی که گذشت مثل همیشه بود.مشغول بازیگوشی و بازی و بازی و بازی.سرمای سختی هم خورد که هنوز هم کم و بیش درگیرشه.سرما که خورد بردمش دکتر و آنتی بیوتیک تجویز شد و سر وقت دادم بهش و بعد از اینکه داروش تموم شد ٢-٣ روزی خوب بود ولی دوباره سرماخوردگیش برگشت و این بار سخت تر.دوباره بردمش دکتر و دوباره آنتی بیوتیک قوی تر که هنوز هم داره شربتاشو می خوره.خوب خوب نشده یعنی هر از گاهی سرفه داره و هنوز سینه اش کامل خوب نشده.در این بین یه مسافرت ٤ روزه هم داشتیم به اردبیل و سرعین و شمال به بهانه عروسی که خوب بود.آب و هوایی عوض کردیم و یه ذره آب و هوای طبیعی استشمام کردیم.پسرک هم همسفر خوبی بود برامون و کلی با دریا حال کرده بود.البته نه اینکه فکر کنید می رفت تو آب ها نه فقط وایمیستاد و سنگ می انداخت توش.الان هم ازش می پرسی تو دریا چی کار کردی می گه سنگ!

دیگه اینکه ما داریم بار و بندیلمونو جمع می کنیم که راهی خونه جدید بشیم.کم کم داریم اسبابامونو می کنیم تو کارتن که بریم.همش هی بدو بدو داریم.مامانم هم چند روزه اومدن تا پیش پسرک باشن و ما به کارامون برسیم.هفته بعد دیگه باید اسباب کشی کلی کنیم.

حرف زدن رادین خیلی بهتر شده و هر چیزی رو که می شنوه تکرار می کنه.جمله نمی گه ولی کلمات رو خوب ادا می کنه.کارتوناش رو هم که نگاه می کنه یه چیزایی از توش یاد گرفته که هر ازگاهی که ازش بپرسیم میگه.

من: اسم شما چیه؟                                    رادین:یاناااااااااااااا

من:چند سالته؟                                          رادین:٢ (که انگشتای اشاره شم می بره بالا به علامت عدد ٢)

چند تا از دوستام توصیه کردن که کلماتی که رادین یاد گرفته رو یه جایی بنویسم تا بعدترها بخونمشون.منم دیدم کجا بهتر از اینجا.چون اگه بخوام تو دفتری چیزی بنویسم قطعا گم و گورش می کنم!

ماما-بابا-دایی-عموووو-ددر-خاله-ستار(اسم پدربزرگشه و این جزو اولین کلماتی بود که گفت)-یویی یویی(مامان روحی-مادربزرگش)-ایییی(بابا حیدر-پدربزرگش)-دست-پا-گوش-مو-اسم و صدای حیوونات رو هم بلده و می گه-پاشوو-بیشین-بیده-بیا-شیر-ماست-غذا-هننه(هندونه که عاشقشه)-توپده(توپ)-ماشین-اوتاق-نونی(نان)-چبش(کفش)-شبار(شلوار)-تزیون(تلویزیون)-ستایه(ستاره)-ماه-خورشید-آسومام(آسمان)-نی نی-زز(زن دایی)-تبلد(تولد)-آب داب داب داب(آفتابگردان)-بابدا(بادبادک)-آب بازی-حموم-

و این داستان ادامه دارد!

عکس هم داشتم ولی الان ندارم یعنی دوربینو جمع کردم گذاشتمش تو کارتن.فعلا از ارائه عکس معذوریم.

این بود داستان ما.تا بعد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان پریناز
10 مهر 91 12:32
قربون پسر بلبل زبونم برم
الهی به دل خوش به سلامتی.خیلی خوشحالم میرین خونتون.یادته پارسال این موقعها می گفتی مگه میشه ما خونه بخریم.مبارکتون باشه


مرسی عزیزم.آره واقعا راست می گی.جزو آرزوهام بود خونه داشتن.دلم تنگ شده براتون خیلی.ببوس نازگلتو.
مامان یک عدد کلوچه
14 مهر 91 1:08
به سلامتی انشالا میرید خونه جدید و کلی خوشی در پیش رو دارید این پسر جغله که عکس ازش نذاشتی و گفتی فعلن هم نمیذاری رو بچلوننن
مامان آدرین
17 مهر 91 20:07
نازی رادین جون
از طرف من محکم ببوسش

[hr
مرسی عزیزم.