رادينرادين، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

دوست داشتنی ترینم

بازی بازی تماشا

1392/10/18 11:21
نویسنده : بهناز
477 بازدید
اشتراک گذاری

وبلاگ مادرهای دیگه رو که می خونم همیشه و همیشه اولین چیزی که به ذهنم می رسه اینه که وای من چه مامان بدی ام.من چرا این بازیها رو با بچم نمی کنم.من چرا اینقدر بکن نکن به بچم می گم و هزار تا فکر و خیال دیگه که تو همشون خودمو مقصر می دونم مثلا بازیهای هدفمند و خلاق و این جور کارها که من اصلا بلد نیستم که انجام بدم..من چون خودم رشته ام این نیست و اصلا خیلی هم پیگیر این مسائل نیستم یه کمی خودمو تسکین می دم که بابا خب اونا اصلا رشتشون این بوده و این کاره ان و این حرفا.ولی تا جایی که تونستم با رادین بازی کردم .بازیهایی که اصلا هیچ هدفی نداشتن و فقط بازی بوده و بازی.مثلا به درخواست خودش آهنگ می ذارم (معمولا ملودی) و اون مثلا توپشو شوت می کنه و از اینو به اون ور میدوه یا یه تخته استپ دارم تو خونه می ره اونو میاره و دور اون هی می چرخه و می پره و بالا پایین میشه.به نظر من این بازی هییچچچ هدفی نداره به جز خسته شدن بچه که صد البته بچه ما خسته هم نمی شه! ولی اون خوشحالی و سرزندگی که حین بازی و یا بعدش تو چهره خیس از عرق رادین می بینم کلا هدف من می شه تو بازی.

ولی خیلی موارد پیش اومده که خودم به صورت خودجوش حین یه کاری یه بازی ساختم که در نظر رادین خیلی هم مورد پسند واقع شده.مثلا داشته نقاشی می کشیده یهو گفتم رادین بیا بازی.و چند تا شکل توی دفترش کشیدم و به هر کدومشون یه فعالیت فیزیکی! رو نسبت دادم مثلا ستاره رو نشون دادم باید دست بزنی یا دایره باید جیغ بزنی و به همین ترتیب.رادین این بازی رو خیلی دوست داشت به طوریکه الان که این شکلها هنوز توی دفترش هست هر وقت می بیندشون همون کارها رو تکرار می کنه و کلی می خندیم.اونروز هم داشت با باباش این بازی رو انجام میداد یعنی خودش شکل می کشید و از باباش می خواست که کار متناظر با اون را انجام بده.یا اینکه وقت کتاب خوندن علاوه بر خوندن متن داستان خیلی توجهشو جلب می کنم به شکلهای کتاب مخصوصا اونایی که خیلی جلو نیستن و اون عقب عقبا هستن مثلا چه می دونم ابر و خورشیدی که تو همه نقاشی کتابها هست یا مثلا پرنده ای که رو درخت نقاشی کتابه و قصه اصلا در مورد اون نیست.یه مسئله دیگه ای که خیلی من رو راضی میکنه و فکر می کنم همه این کار رو نمی کنن بازی بسیار زیاد، اون هم از نوع فیزیکی(توپ بازی از هر نوع،کشتی،ژیمناستیک و ...) رادین با باباش هست.با اینکه آقای پدر حدودای ساعت 8 شب می رسه خونه ولی فول انرژی بیشتر از 1 ساعت با پسرک بازی میکنه و من اینو خیلی دوست دارم.به نظر من این وقت گذاشتن پدر برای بچه مخصوصا پسر خیلی ارزش داره و من از همین تریبون از ایشون تشکر و قدردانی می کنم.

همه اینا رو گفتم و نوشتم که برسم به این که :اون روز از مربی رادین  در موردش پرسیدم که چه جوری و اینا ،کلی ازش تعریف کرد.گفت که کاراشو دوست دارم .بسیار خلاق کار می کنه .تو بازیهای تمرکزی خیلی خوبه و کلی تعریف دیگه.گفت اصلا ولش نکنید. نگید خودش استعداد داره بالاخره خودشو می کشه بالا.حتما دنبالشو بگیرید و این حرفا.می تونید تصور کنید که تا چه حد من خوشحال شدم از این حرفها.اولش خدا رو شکر کردم برای داشتن این فرشته کوچک که به ندرت سلام میده،به ندرت بله می گه و به ندرت احوال پرسی میکه.بسیار توداره و همیشه 1 ساعت اول همه مجالس تو بغل من یا بابش قایم شده.بعدش هم فکر کردم به اینکه چطور شده که پسرما خلاق شده یا با تمرکز یا هرچی که روانشناسا اسمشو می ذارن.و تنها جوابی که گرفتم این بود بازی و بازی و بازی .

این پست رو برای این نوشتم که اینجا ثبت بشه که هراز گاهی که من عصبی بودم و ناراحت و شاید نگران، با خوندنش دوباره روحیه بگیرم و بازم برم سراغ بازی با پسرکی که به نظر خیلی ها شیطونه ولی به نظر من داره کودکیشو به نحو احسن انجام میده.

همین

پی نوشت 1:من لازمه که بازم از علیرضای خوبم که بهترین بابا برای رادین هست تشکر کنم.با اینکه فقط خودش می دونه که چه فشاری روش هست ولی باز هم برای پسرک کم نمی ذاره.امیدوارم یه روزی رادینم اونقدر عاقل بشه که قدر باباشو بدونه.ممنون همسر مهربونم

پی نوشت 2:در اینجا لازم می دانم که از همسایگان محترممون مخصوصا طبقه پایینی کمال تشکر رو کنم که واقعا تا حالا بدوبدوهای پسرک رو تحمل کردن و جیکشون هم در نیومده. با اینکه نمی شناسمتون ولی خیلی ممنونم.

1

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)