20 ماهگی پسرم و سفر به ارومیه
پنجشنبه 25 خرداد رادین 20 ماهه شد.دوست داشتم این مناسبت رو جشن بگیرم.به همین خاطر مادربزرگ و پدربزرگ و عمو و خاله رادینو شام دعوت کردم خونمون و آقای همسر هم یه کیک کوچک با شمع 20 گرفته بودن که شمع ها رو پسرم فوت کرد و جشن گرفتیم.چند تا عکس هم گرفتیم که زیاد قابل انتشار نیست!
و اما من و رادین عصر یکشنبه 28 خرداد رفتیم ارومیه پیش مامان و بابام تا اونا کلی با نوه شون حال کنن.خیلی خوش گذشت و البته اونا هم خیلی با رادین خوش گذروندن.کلی بیرون رفتیم و طبیعت دیدیم و هوای تمیز و خنک استشمام کردیم.جای همگی خالی بود به خصوص آقای همسر.
اینا هم عکسای مسافرت رادین خان:
اینجا خونه اتاق خودشه و ایشون دارن نقاشی می کشن (بقول خودش: چسم چسم!)
باغ توت در ارومیه و رادین که کلی با دوستش که 6-7 سال داشت و اونجا پیدا کرده بود،بدو بدو و دنبال بازی کرد.
اینجا هم ماشین یه پسرکوچولوی بسیار مودب(واقعا مودب که آرزو کردم کاش رادین هم اینجوری بشه) رو چند دقیقه ای سوار شد.
اینجا هم مثلا بردیم آقا رو پارک که سرسره سوار شه ولی ایشون سنگ بازی رو ترجیح دادن!(به سر و رو و دست خاکیش نگاه کنین!)
یک عدد سگ خوشگل که رادین ولش نمی کرد.بغلش کرده بود و سگ بیچاره هی بالا و پایین می پرید که از دستش نجات پیدا کنه ولی رادین ول کنش نبود.آخر سر هم با کلی گریه از سگ جدا شد.
آب بازی در حیاط خانه بابابزرگ (چه حالی داد خدایی!)
اینجا هم مثلا داره منو خیس می کنه!
در آخر هم بگم که رادین خیلی خوب حرف نمی زنه ولی این چند وقت اخیر به نظرم میاد که حرف زدنش بهتر شده و تعداد کلماتی که می گه بیشتر شده ولی کلا نسبت به بچه های هم سن و سال خودش عقب تره.البته من می دونم که در حال ضبط کردنه و زیاد نگرانش نیستم ولی مامان بزرگا و بابا بزرگاش خیلی می گن که چرا حرف نمی زنه!
نکته دیگه اینکه من تازه شروع به وبلاگ نوشتن کردم اگه کسی نظری داره که فکر میکنه می تونه تو بهتر شدن وبلاگ کمکم کنه ممنون می شم که بگه.ممنون از همه.