دو سالگی پسرم و ماجراهای مربوطه!
سلام.تو این مدتی که نبودم ماجرا زیاد داشتیم.اولیش اسباب کشی و بالاخره رفتن تو خونه خودمون بود.روز 5شنبه 20 مهر ما بالاخره همه وسایلمونو بردیم و ساکن شدیم تو خونه خودمون.این خونمونو خیلی دوست دارم .نمی دونم چون شاید مال خودمونه به همین خاطر.البته همین جا من تشکر می کنم از همه کسایی که تو این اسباب کشی کمکون کردن.واقعا اگه کمک اونا نبود فکر کنم تا حالا هم جابجا نشده بودم.
تولد پسرکمون 25 مهره که روز 3شنبه بود و ما روز 5شنبه یعنی 27 ام براش یه تولد کوچولوی 8 نفره گرفتیم که اگه بداخلاقی پسرک رو کنار بذاریم همه چیش خوب بود.جمعه اش هم که مامان و بابام بعد از یک ماه پیشمون بودن رفتن و کلی جاشون معلوم بود خونمون.
دیگه اینکه رادین از 28ام مهر راهی مهد شد.یه مهدکودک خیلی نزدیک شرکتمون هست که اونجا ثبت نامش کردم.هفته اول اذیت کرد خیلی ولی از هفته دوم دیگه راحت می ره هرچند هنوز توی مهد شروع به شیطنت نکرده هنوز و فعلا که آرومه.شبها دیگه 9-5/9 می خوابه و صبحا هم سرساعت 6 شیپور بیدارباش رو می زنه و ما رو هم بیدار می کنه ودیگه نیازی به ساعت گذاشتن نیست حتی روزای جمعه هم برناممون همینه!صبح علیرضا تا نزدیکای شرکت می رسونه و گاهی من و پسرک با اتوبوس میریم و یه کمی هم پیاده تا برسیم.عصر هم ساعت 4 میرم دنبالش و اون موقع هم سوار بر تاکسی و اتوبوس بعد از حدود 1 ساعت می رسیم خونه.تو خونه هم خیلی می چسبه بهم که فکر کنم از عوارض مهده و من بین زمین و هوا فقط می تونم یه چیزی به عنوان غذا سروهم کنم ،هم برای شام و هم برای ناهار فردامون.
الان هم که رادین بسیار سرماخورده شدید از هفته پیش که خیال خوب شدن نداره.سرفه هاش خیلی شدیده .2 بار مجبور شدم ببرمش دکتر که دفعه آخر دکترش گفت که بیشتر حساسیته و 2 تا اسپری داد که نمی ذاره اصلا بهش بزنیم.جند شبه اصلا نخوابیده و سرفه امانشو بریده.خیلی اذیت داره می شه.و نتیجه ش این شد که تو این هفته فقط 1 روز رفت مهد و الان 3 روزه که پیش مامان بزرگش می مونه.هفته پیش هم خودم 1 روز نرفتم سرکار و موندم پیشش.خدا کنه که این هفته دیگه خوب بشه.5شنبه و جمعه هم که تولد دعوتیم.5شنبه تولد طاها که از رادین 1 سال بزرگتره و جمعه هم تولد گروهی نی نی سایتی ها.امیدوارم بچم خوب شه تا اون موقع.اینم یکی دیگه از عوارض مهد کودکه قطعا!
اینم چند تا عکس از وروجک:
کنار دریای خزر.(فکر کنم عاشق شده اینجا!)
اینم یه عکس دیگه تو جاده سرسبز شمال
پسرک در حال نماز خواندن!(مامان که پیشمون بود هر روز برنامه نماز خوندن داشتن و چون مامانم مقنعه سر میکرد رادین هم فکر می کرد این هم جزو مقدمات نمازه)
رادین در تولد 2 سالگی